غزل شمارهٔ ۱۷۲۴ – همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم حرام دارم با مردمان سخن گفتن و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند...
غزل شمارهٔ ۱۷۲۵ – نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم در این سراب فنا چشمهٔ حیات منم وگر به خشم روی صدهزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که...
غزل شمارهٔ ۱۷۲۶ – بیار باده که دیر است در خمار توام
بیار باده که دیر است در خمار توام اگرچه دلق کشانم نه یار غار توام بیار رطل و سبو کارم از قدح بگذشت غلام همت و داد بزرگوار توام در این زمان که خمارم مطیع من می...
غزل شمارهٔ ۱۷۲۷ – به غم فرونروم باز سوی یار روم
به غم فرونروم باز سوی یار روم در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم به گلشن ابد و سرو پایدار روم من از شمار بشر نیستم وداع وداع به نقل...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۶ – امشب جان را ببر از تن چاکر تمام
امشب جان را ببر از تن چاکر تمام تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام این دم مست توام رطل دگر دردهم تا بشوم محو تو از دو جهان والسلام چون ز تو فانی شدم و آنچ تو...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۷ – لولیکان تویم در بگشا ای صنم
لولیکان تویم در بگشا ای صنم لولیکان را دمی بار ده ای محتشم ای تو امان جهان ای تو جهان را چو جان ای شده خندان دهان از کرمت دم به دم امن دو عالم توی گوهر آدم توی...