غزل شمارهٔ ۱۷۱۸ – ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم بسته شکرخنده را تا که بگریانیم ترش نگردم از آنک از تو همه شکرم گریه نصیب تن است من گهر جانیم در دل آتش روم تازه و خندان شوم...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۹ – پیشتر آ می لبا تا همه شیدا شویم
پیشتر آ می لبا تا همه شیدا شویم بیشتر آ گوهرا تا همه دریا رویم دست به هم وادهیم حلقه صفت جوق جوق جمع معلق زنان مست به دریا دویم بر لب دریای عشق تازه بروییم باز...
غزل شمارهٔ ۱۷۲۰ – بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم
بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم زان سوی گردون عشق چرخ زنان آمدیم بر سر میدان عشق چونک یکی گو شدیم گه به کران تاختیم گه به میان آمدیم عشق نیاز آورد گر تو چنانی...
غزل شمارهٔ ۱۷۲۱ – خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم آب حیات توایم گرچه به شکل آتشیم تو جو کبوتربچه زاده این لانهای گر تو نیایی به خود مات از این سو کشیم حاضر ما شو که ما...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۱ – بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم حاشا که چشم خویش از آن روی برکنیم پروانهای تو بهر تو بفروز سینه را تا خویش را ز عشق بر آن سینه برزنیم بفزای خوف عشق نخواهیم...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۲ – ما در جهان موافقت کس نمیکنیم
ما در جهان موافقت کس نمیکنیم ما خانه زیر گنبد اطلس نمیکنیم مخمور و مست و تشنه و بسیارخوارهایم بس کردهاند جمله و ما بس نمیکنیم این موج رحمت است و عدو چون...