غزل شمارهٔ ۱۷۱۳ – خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم نی نی که این دو باغ اگر چه خوش است و خوب زین هر دو بگذریم و بدان باغبان رویم سجده کنان رویم...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۴ – چند روی بیخبر آخر بنگر به بام
چند روی بیخبر آخر بنگر به بام بام چه باشد بگو بر فلک سبزفام تا قمری همچو جان جلوه شود ناگهان صد مه و صد آفتاب چهره او را غلام از هوس عشق او چرخ زند نه فلک وز...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۵ – هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام
هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام دشمنم از مرگ من کور شود والسلام آن شکرستان مرا می کشد اندر شکر ای که چنین مرگ را جان و دل من غلام در غلط افکندهست نام و نشان...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۵ – از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم
از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم از رشک و غیرت است که در چادری شدیم روزی که افکنیم ز جان چادر بدن بینی که رشک و حسرت ماهیم و فرقدیم رو را بشو و پاک شو از بهر...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۶ – برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم
برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم بزم شهنشهست نه ما باده می خریم بحری است شهریار و شرابی است خوشگوار درده شراب لعل ببین ما چه گوهریم خورشید جام نور چو برریخت...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۷ – چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام
چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام جان دادهام ولیک جهانی خریدهام رویم چو زرگر است از او این سخن شنو دادم قراضه زر و کانی خریدهام از چشم ترک دوست چه تیری که...