غزل شمارهٔ ۱۷۰۸ – ای گوش من گرفته توی چشم روشنم
ای گوش من گرفته توی چشم روشنم باغم چه می بری چو توی باغ و گلشنم عمری است کز عطای تو من طبل می خورم در سایه لوای کرم طبل می زنم می مالم این دو چشم که خواب است...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۹ – ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم
ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم بیچاره نیستیم که درمان و چارهایم در بزم چون عقار و گه رزم ذوالفقار در شکر همچو چشمه و در صبر خارهایم ما پادشاه رشوت باره...
غزل شمارهٔ ۱۷۱۰ – با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم
با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم با چشم تو ز باده و خمار فارغیم خانه گرو نهاده و در کوی تو مقیم دکان خراب کرده و از کار فارغیم رختی که داشتیم به یغما ببرد عشق...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۰ – عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم نامم بها نهادند گرچه که بیبهایم زان لقمه کس نخوردهست یک ذره زان نبردهست بنگر به عزت من کان را همیبخایم گر چرخ و عرش و کرسی...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۱ – آوازه جمالت از جان خود شنیدیم
آوازه جمالت از جان خود شنیدیم چون باد و آب و آتش در عشق تو دویدیم اندر جمال یوسف گر دستها بریدند دستی به جان ما بر بنگر چهها بریدیم رندان و مفلسان را پیداست...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۲ – درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم
درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم تا نقشهای خود را یک یک فروتراشیم از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم ما شاخ یک درختیم ما جمله خواجه تاشیم ما طبع عشق داریم...