غزل شمارهٔ ۱۷۰۳ – من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم
من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم از لطفم آن یگانه می خواند سوی خانه کردم یکی بهانه وز راه خشم کردم گر سر کشد نگارم ور غم برد...
غزل شمارهٔ ۱۷۰۴ – اشکم دهل شدهست از این جام دم به دم
اشکم دهل شدهست از این جام دم به دم می زن دهل به شکر دلا لم و لم و لم هین طبل شکر زن که می طبل یافتی گه زیر می زن ای دل و گه بم و بم و بم از بهر من بخر دهلی از...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۶ – ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم
ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم تا کی به گوشه گوشه از مکر تو گریزم ای چرخ همچو زنگی خون خواره خلایق من ابر همچو خونم بر تو چرا بریزم ای دل بسوز خوش خوش مگریز از...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۷ – آری ستیزه می کن تا من همیستیزم
آری ستیزه می کن تا من همیستیزم چندین زبون نیم که ز استیز تو گریزم از حیله خواب رفتی هر سوی می بیفتی والله که گر بخسپی این باده بر تو ریزم ای دولت مصور پیش من...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۸ – ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم ای شش جهت ز نورت چون آینهست...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹ – دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم چون سر دل ندانم کاندر میان جانم از آفتاب بیشم ذرات روح...