غزل شمارهٔ ۱۶۰۸ چه کس ام من؟ چه کس ام من؟ که بسی وسوسهمند ام
چه کس ام من؟ چه کس ام من؟ که بسی وسوسهمند ام گَه از آن سوی کشند م گَه از این سوی کشند م زِ کشاکش چو کمان ام به کف ِ گوشکشانام قدَر از بام درافتد چو در ِ...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۱ – خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم
خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم گفتار دو جهان را از یک دهان برآرم از خود برآمدم من در عشق عزم کردم تا همچو خود جهان را من از جهان برآرم زنار نفس بد را من...
غزل شمارهٔ ۱۶۹۲ – یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم در سینه از نی او صد مرغزار دارم قاصد به خشم آید چون سوی من گراید گوید کجا گریزی من با تو کار دارم من دوش ماه نو را پرسیدم از...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۵ – ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم
ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم از هر گلی بریدم وز خار توبه کردم گه مست کار بودم گه در خمار بودم زان کار دست شستم زین کار توبه کردم در جرم توبه کردن بودیم...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۶ – گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم
گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم گفتا چگونه بندی چیزی که من شکستم با وی چو شهد و شیرم هم دامنش بگیرم اما چگونه گیرم چون من شکسته دستم خود دامنش نگیرد الا شکسته...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۷ – گر جان منکرانت شد خصم جان مستم
گر جان منکرانت شد خصم جان مستم اندر جواب ایشان خوبی تو بسستم در دفع آن خیالش وز بهر گوشمالش بنمایمش جمالت از دور من برستم گوید که نیست جوهر وز منش نیست باور...