غزل شمارهٔ ۱۶۷۸ – من اگر نالم اگر عذر آرم
من اگر نالم اگر عذر آرم پنبه در گوش کند دلدارم هر جفایی که کند می رسدش هر جفایی که کند بردارم گر مرا او به عدم انگارد ستمش را به کرم انگارم داروی درد دلم درد...
غزل شمارهٔ ۱۶۷۹ – من اگر مستم اگر هشیارم
من اگر مستم اگر هشیارم بنده چشم خوش آن یارم بیخیال رخ آن جان و جهان از خود و جان و جهان بیزارم بنده صورت آنم که از او روز و شب در گل و در گلزارم این چنین...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۰ – من اگر پرغم اگر شادانم
من اگر پرغم اگر شادانم عاشق دولت آن سلطانم تا که خاک قدمش تاج من است اگرم تاج دهی نستانم تا لب قند خوشش پندم داد قند روید بن هر دندانم گلم ار چند که خارم در...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۱ – من از این خانه به در می نروم
من از این خانه به در می نروم من از این شهر سفر می نروم منم و این صنم و باقی عمر من از او جای دگر می نروم به خدا طوطی و طوطی بچهام جز سوی تنگ شکر می نروم یک...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۲ – من اگر پرغم اگر خندانم
من اگر پرغم اگر خندانم عاشق دولت آن سلطانم هوس عشق ملک تاج من است اگرم تاج دهی نستانم رنگ شاخ گل او برگ من است زانک من بلبل آن بستانم جز که بر خاک درش ننشینم...
غزل شمارهٔ ۱۶۸۳ – من که حیران ز ملاقات توام
من که حیران ز ملاقات توام چون خیالی ز خیالات توام به مراعات کنی دلجویی اه که بیدل ز مراعات توام ذات من نقش صفات خوش توست من مگر خود صفت ذات توام گر کرامات...