غزل شمارهٔ ۱۶۷۲ – روز باران است و ما جو می کنیم
روز باران است و ما جو می کنیم بر امید وصل دستی می زنیم ابرها آبستن از دریای عشق ما ز ابر عشق هم آبستنیم تو مگو مطرب نیم دستی بزن تو بیا ما خود تو را مطرب کنیم...
غزل شمارهٔ ۱۶۷۳ – امشب ای دلدار مهمان توییم
امشب ای دلدار مهمان توییم شب چه باشد روز و شب آن توییم هر کجا باشیم و هر جا که رویم حاضران کاسه و خوان توییم نقشهای صنعت دست توییم پروریده نعمت و نان توییم...
غزل شمارهٔ ۱۶۷۴ – ما ز بالاییم و بالا میرویم
ما ز بالاییم و بالا میرویم ما ز دریاییم و دریا میرویم ما از آن جا و از این جا نیستیم ما ز بیجاییم و بیجا میرویم لااله اندر پی الالله است همچو لا ما هم به...
غزل شمارهٔ ۱۶۵۷ – می رسد بوی جگر از دو لبم
می رسد بوی جگر از دو لبم می برآید دودها از یاربم می بنالد آسمان از آه من جان سپردن هر دمی شد مذهبم اندکی دانستیی از حال من گر خبر بودی شبت را از شبم مکتب تعلیم...
غزل شمارهٔ ۱۶۵۸ – عاشقم از عاشقان نگریختم
عاشقم از عاشقان نگریختم وز مصاف ای پهلوان نگریختم حمله بردم سوی شیران همچو شیر همچو روبه از میان نگریختم قصد بام آسمان می داشتم از میان نردبان نگریختم چون که...
غزل شمارهٔ ۱۶۵۹ – دست من گیر ای پسر خوش نیستم
دست من گیر ای پسر خوش نیستم ای قد تو چون شجر خوش نیستم نی بهل دستم که رنجم از دل است درد دل را گلشکر خوش نیستم تا تو رفتی قوت و صبرم برفت تا تو رفتی من دگر خوش...