غزل شمارهٔ ۱۶۶۰ – ای گزیده یار چونت یافتم
ای گزیده یار چونت یافتم ای دل و دلدار چونت یافتم می گریزی هر زمان از کار ما در میان کار چونت یافتم چند بارم وعده کردی و نشد ای صنم این بار چونت یافتم زحمت...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۱ – سالکان راه را محرم شدم
سالکان راه را محرم شدم ساکنان قدس را همدم شدم طارمی دیدم برون از شش جهت خاک گشتم فرش آن طارم شدم خون شدم جوشیده در رگهای عشق در دو چشم عاشقانش نم شدم گه چو...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۲ – بوی آن خوب ختن می آیدم
بوی آن خوب ختن می آیدم بوی یار سیمتن می آیدم می رسد در گوش بانگ بلبلان بوی باغ و یاسمن می آیدم درد چون آبستنان می گیردم طفل جان اندر چمن می آیدم بوی زلف مشکبار...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳ – نو به نو هر روز باری می کشم
نو به نو هر روز باری می کشم وین بلا از بهر کاری می کشم زحمت سرما و برف ماه دی بر امید نوبهاری می کشم پیش آن فربه کن هر لاغری این چنین جسم نزاری می کشم از دو صد...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۴ – می شناسد پرده جان آن صنم
می شناسد پرده جان آن صنم چون نداند پرده را صاحب حرم چون ز پرده قصد عقل ما کند تو فسون بر ما مخوان و برمدم کس ندارد طاقت ما آن نفس عاقل از ما می رمد دیوانه هم...
غزل شمارهٔ ۱۶۶۵ – عاشقی بر من پریشانت کنم
عاشقی بر من پریشانت کنم کم عمارت کن که ویرانت کنم گر دو صد خانه کنی زنبوروار چون مگس بیخان و بیمانت کنم تو بر آنک خلق را حیران کنی من بر آنک مست و حیرانت کنم...