غزل شمارهٔ ۱۶۳۸ – مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم فرح ابن الفرح ابن الفرح ابن الفرحم هین که بکلربک شادی به سعادت برسید پر شد این شهر و بیابان سپه و طبل و علم گر به گرگی برسم...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۹ – ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم
ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم پیش کان شکر تو شکرافشان میرم صد هزاران گل صدبرگ ز خاکم روید چونک در سایه آن سرو گلستان میرم ای بسا دست که خایند حریصان حیات...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۰ – گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم
گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم وامقت باشم هر لحظه و عذرا نکنم این تعلق به تو دارد سر رشته مگذار کژ مباز ای کژ کژباز مکن تا نکنم گفتهای جان دهمت نان...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۱ – من چو در گور درون خفته همیفرسایم
من چو در گور درون خفته همیفرسایم چو بیایی به زیارت سره بیرون آیم نفخ صور منی و محشر من پس چه کنم مرده و زنده بدان جا که توی آن جایم مثل نای جمادیم و خمش بیلب...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۲ – ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم
ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم گوش خود بر دم شش تای طرب بنهادیم دل رنجور به طنبور نوایی دارد دل صدپاره خود را به نوایش دادیم به خرابات بدستیم از آن رو مستیم...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۳ – چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم
چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم آب رحمت بستانیم و بر آتش ریزیم آن کمیت عربی را که فلک پیمای است وقت زین است و لگام است چرا ننگیزیم خوش برانیم سوی بیشه شیران...