غزل شمارهٔ ۱۶۴۴ – جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم
جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم جز ز زنجیر دو زلفت ز کی مجنون باشیم جز از آن روی چو ماهت که مهش جویان است دگر از بهر که سرگشته چو گردون باشیم نار خندان تو...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۵ – گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم ور نه ما عشوه و ناموس کسی نستانیم یوسفانند که درمان دل پردردند که ز مستی بندانند که ما درمانیم ور بدانند حق و قیمت خود...
غزل شمارهٔ ۱۶۴۶ – روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم مشتری وار سر زلف مه خود گیریم فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم اندرافتیم در آن گلشن چون...
غزل شمارهٔ ۱۶۲۹ – دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورم
دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورم یا نمکدان کی دیدهست که من در شورم هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست هر چه امروز بگویم بکنم معذورم بوی جان هر نفسی از لب من...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۰ – گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم ور لبش جور کند از بن دندان بکشم ور بسوزد دل مسکین مرا همچو سپند پای کوبان شوم و سوز سپندان بکشم گر سر زلف چو چوگانش مرا دور کند...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۱ – در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
در فروبند که ما عاشق این میکدهایم درده آن باده جان را که سبک دل شدهایم بَرجَه ای ساقیِ چالاک میانْ را بربند به خدا کز سفر دور و دراز آمدهایم برگشا مُشکِ طرب...