غزل شمارهٔ ۱۶۳۲ – هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم
هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم جهت توشه ره ذکر وصالت بردیم تا که ما را و تو را تذکرهای باشد یاد دل خسته به تو دادیم و خیالت بردیم آن خیال رخ خوبت که قمر بنده...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۳ – در فروبند که ما عاشق این انجمنیم
در فروبند که ما عاشق این انجمنیم تا که با یار شکرلب نفسی دم بزنیم نقل و باده چه کم آید چو در این بزم دریم سرو و سوسن چه کم آید چو میان چمنیم باده تو به کف و...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۴ – عقل گوید که من او را به زبان بفریبم
عقل گوید که من او را به زبان بفریبم عشق گوید تو خمش باش به جان بفریبم جان به دل گوید رو بر من و بر خویش مخند چیست کو را نبود تاش بدان بفریبم نیست غمگین و...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۵ – دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم
دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم تابشی نو به نو از حسن و جمالش رسدم یا رب این بوی طرب از طرف فردوس است یا نسیمی است که از روز وصالش رسدم این ز عشق است که مغزم...
غزل شمارهٔ ۱۶۳۶ – از بت باخبر من خبری می رسدم
از بت باخبر من خبری می رسدم وز لب چون شکر او شکری می رسدم شکر اندر شکر اندر شکر است شکری در دهن است و دگری می رسدم هر دم از گلشن او طرفه گلی می سکلم هر زمان...
غزل شمارهٔ ۱۶۲۰ – هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
هوسی است در سر من که سر بشر ندارم من از این هوس چنانم که ز خود خبر ندارم دو هزار ملک بخشد شه عشق هر زمانی من از او به جز جمالش طمعی دگر ندارم کمر و کلاه عشقش...