غزل شمارهٔ ۱۵۷۵ – ما شاخ گلیم نی گیاهیم
ما شاخ گلیم نی گیاهیم ما شیوه تر و تازه خواهیم اشکوفه باغ آسمانیم نقل و می مجلس الهیم ما جوی نهایم بلک آبیم ما ابر نهایم بلک ماهیم لوح و قلمیم نی حروفیم تیغ...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶ – ما زنده به نور کبریاییم
ما زنده به نور کبریاییم بیگانه و سخت آشناییم نفس است چو گرگ لیک در سر بر یوسف مصر برفزاییم مه توبه کند ز خویش بینی گر ما رخ خود به مه نماییم درسوزد پر و بال...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۷ – امروز نیم ملول شادم
امروز نیم ملول شادم غم را همه طاق برنهادم بر سبلت هر کجا ملولی است گر میر من است و اوستادم امروز میان به عیش بستم روبند ز روی مه گشادم امروز ظریفم و لطیفم گویی...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۸ – من جز احد صمد نخواهم
من جز احد صمد نخواهم من جز ملک ابد نخواهم جز رحمت او نبایدم نقل جز باده که او دهد نخواهم اندیشه عیش بیحضورش ترسم که بدو رسد نخواهم بیاو ز برای عشرت من خورشید...
غزل شمارهٔ ۱۵۷۹ – ما آب دریم ما چه دانیم
ما آب دریم ما چه دانیم چه شور و شریم ما چه دانیم هر دم ز شراب بینشانی خود مستتریم ما چه دانیم تا گوهر حسن تو بدیدیم رخ همچو زریم ما چه دانیم تا عشق تو پای ما...
غزل شمارهٔ ۱۵۸۰ – تا دلبر خویش را نبینیم
تا دلبر خویش را نبینیم جز در تک خون دل نشینیم ما به نشویم از نصیحت چون گمره عشق آن بهینیم اندر دل درد خانه داریم درمان نبود چو همچنینیم در حلقه عاشقان قدسی...