غزل شمارهٔ ۱۵۸۱ – گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم کاندر این مکتب ندارد کر و فری هر معلم متهم شو همچو یوسف تا در آن زندان درآیی زانک در زندان نیاید جز مگر بدنام و ظالم جای...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲ – گر ناز تو را به گفت نارم
گر ناز تو را به گفت نارم مهر تو درون سینه دارم بیمهر تو گر گلی ببویم در حال بسوز همچو خارم ماننده ماهی ار خموشم چون موج و چو بحر بیقرارم ای بر لب من نهاده...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۳ – من اشتر مست شهریارم
من اشتر مست شهریارم آن خایم کز گلو برآرم چون گلبن روی اوست خویم اشکوفه من بود نثارم چون بحر اگر ترش کنم رو پرگوهر و در بود کنارم گر یار وصال ما نجوید با عشق...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۴ – روزی که گذر کنی به گورم
روزی که گذر کنی به گورم یاد آور از این نفیر و شورم پرنور کن آن تک لحد را ای دیده و ای چراغ نورم تا از تو سجود شکر آرد اندر لحد این تن صبورم ای خرمن گل شتاب...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۵ – ای دشمن روزه و نمازم
ای دشمن روزه و نمازم وی عمر و سعادت درازم هر پرده که ساختم دریدی بگذشت از آنک پرده سازم ای من چو زمین و تو بهاری پیدا شده از تو جمله رازم چون صید شدم چگونه پرم...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۶ – تا با تو قرین شدهست جانم
تا با تو قرین شدهست جانم هر جا که روم به گلستانم تا صورت تو قرین دل شد بر خاک نیم بر آسمانم گر سایه من در این جهان است غم نیست که من در آن جهانم من عاریهام...