غزل شمارهٔ ۱۵۵۹ – من دوش به تازه عهد کردم
من دوش به تازه عهد کردم سوگند به جان تو بخوردم کز روی تو چشم برندارم گر تیغ زنی ز تو نگردم درمان ز کسی دگر نجویم زیرا ز فراق توست دردم در آتشم ار فروبری تو گر...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۰ – تا عشق تو سوخت همچو عودم
تا عشق تو سوخت همچو عودم یک عقده نماند از وجودم گه باروی چرخ رخنه کردم گه سکه آفتاب سودم چون مه پی آفتاب رفتم گه کاهیدم گهی فزودم از تو دل من نمیشکیبد صد بار...
غزل شمارهٔ ۱۵۶۱ – تا چهره آن یگانه دیدم
تا چهره آن یگانه دیدم دل در غم بیکرانه دیدم گفتی فرداست روز بازار بازار تو را بهانه دیدم دل را چو انار ترش و شیرین خون بسته و دانه دانه دیدم زهر عالم همه عسل...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۱ – مرا خواندی ز در تو خستی از بام
مرا خواندی ز در تو خستی از بام زهی بازی زهی بازی زهی دام از آن بازی که من می دانم و تو چه بازیها تو پختستی و من خام توی کز مکر و از افسوس و وعده چو خواهی سنگ...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲ – چنان مستم چنان مستم من این دم
چنان مستم چنان مستم من این دم که حوا را بنشناسم ز آدم ز شور من بشوریدهست دریا ز سرمستی من مست است عالم زهی سر ده که سر ببریده جلاد که تا دنیا نبیند هیچ ماتم...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۳ – کجایی ساقیا درده مدامم
کجایی ساقیا درده مدامم که من از جان غلامت را غلامم می اندرده تهی دستم چه داری که از خون جگر پر گشت جامم ز ننگ من نگوید نام من کس چو من مردی چه جای ننگ و نامم...