غزل شمارهٔ ۱۵۴۴ – مرا گویی چه سانی من چه دانم
مرا گویی چه سانی من چه دانم کدامی وز کیانی من چه دانم مرا گویی چنین سرمست و مخمور ز چه رطل گرانی من چه دانم مرا گویی در آن لب او چه دارد کز او شیرین زبانی من...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵ – شراب شیره انگور خواهم
شراب شیره انگور خواهم حریف سرخوش مخمور خواهم مرا بویی رسید از بوی حلاج ز ساقی باده منصور خواهم ز مطرب نالهٔ سرنای خواهم ز زهره زاری تنبور خواهم چو یارم در...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶ – رفتم تصدیع از جهان بردم
رفتم تصدیع از جهان بردم بیرون شدم از زحیر و جان بردم کردم بدرود همنشینان را جان را به جهان بینشان بردم زین خانه شش دری برون رفتم خوش رخت به سوی لامکان بردم...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷ – من با تو حدیث بیزبان گویم
من با تو حدیث بیزبان گویم وز جمله حاضران نهان گویم جز گوش تو نشنود حدیث من هر چند میان مردمان گویم در خواب سخن نه بیزبان گویند در بیداری من آن چنان گویم جز...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸ – روی تو چو نوبهار دیدم
روی تو چو نوبهار دیدم گل را ز تو شرمسار دیدم تا در دل من قرار کردی دل را ز تو بیقرار دیدم من چشم شدم همه چو نرگس کان نرگس پرخمار دیدم در عشق روم که عشق را من...
غزل شمارهٔ ۱۵۴۹ – زنهار مرا مگو که پیرم
زنهار مرا مگو که پیرم پیری و فنا کجا پذیرم من ماهی چشمه حیاتم من غرقه بحر شهد و شیرم جز از لب لعل جان ننوشم غیر سر زلف او نگیرم گر کژ نهدم کمان ابرو در حکم...