غزل شمارهٔ ۱۵۰۶ – همیشه من چنین مجنون نبودم
همیشه من چنین مجنون نبودم ز عقل و عافیت بیرون نبودم چو تو عاقل بدم من نیز روزی چنین دیوانه و مفتون نبودم مثال دلبران صیاد بودم مثال دل میان خون نبودم در این...
غزل شمارهٔ ۱۵۰۷ – ایا یاری که در تو ناپدیدم
ایا یاری که در تو ناپدیدم تو را شکل عجب در خواب دیدم چو خاتونان مصر از عشق یوسف ترنج و دست بیخود می بریدم کجا آن مه کجا آن چشم دوشین کجا آن گوش کانها می شنیدم...
غزل شمارهٔ ۱۵۰۸ – سفر کردم به هر شهری دویدم
سفر کردم به هر شهری دویدم به لطف و حسن تو کس را ندیدم ز هجران و غریبی بازگشتم دگرباره بدین دولت رسیدم از باغ روی تو تا دور گشتم نه گل دیدم نه یک میوه بچیدم به...
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹ – سفر کردم به هر شهری دویدم
سفر کردم به هر شهری دویدم چو شهر عشق من شهری ندیدم ندانستم ز اول قدر آن شهر ز نادانی بسی غربت کشیدم رها کردم چنان شکرستانی چو حیوان هر گیاهی می چریدم پیاز و...
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰ – اگر عشقت به جای جان ندارم
اگر عشقت به جای جان ندارم به زلف کافرت ایمان ندارم چو گفتی ننگ می داری ز عشقم غم عشق تو را پنهان ندارم تو می گفتی مکن در من نگاهی که من خونها کنم تاوان ندارم...
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱ – بیا ای آنک بردی تو قرارم
بیا ای آنک بردی تو قرارم درآ چون تنگ شکر در کنارم دل سنگین خود را بر دلم نه نمیبینی که از غم سنگسارم بیا نزدیک و بر رویم نظر کن نشانیها نگر کز عشق دارم بسوزم...