غزل شمارهٔ ۱۴۶۳ – شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم ای چشمه آگاهی شاگرد نمیخواهی چه حیله کنم تا من خود را به تو دردوزم باری ز شکاف در برق رخ تو...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۴ – سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم
سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم در بادیه مردان محوست تو را جم جم در عالم پرآتش در محو سر اندرکش در عالم هستی بین نیلین سر چون قاقم زیر فلک ناری در حلقه بیداری...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ – ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم زان کس که شدی جانش...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۶ – در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زوتر برخوانم افسونش حُراقه بجنبانم زین واقعه مدهوشم باهوشم و...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۷ – این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم یک لحظه پری شکلم یک لحظه پری خوانم در آتش مشتاقی هم جمعم و هم شمعم هم دودم و هم نورم هم جمع و پریشانم جز گوش رباب دل از...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸ – امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم از تو شکرافشانم این جا هم و آن جا هم دل باده تو خورده وز خانه سفر کرده ما بیدل و دل با تو با ما هم و بیما هم ای دل که روانی...