غزل شمارهٔ ۱۴۵۵ – ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم
ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم وز بام فلک پنهان من راه گذر دارم جان عزم سفر دارد تا معدن و اصل خود زان سو که نظر بخشد آن سوی نظر دارم نک می کشدم سیلم آن...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۶ – توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم زان کس که کند توبه زین واقعه بیزارم مجنون ز غم لیلی چون توبه نکرد ای جان صد لیلی و صد مجنون درجست در اسرارم بس بیسر و پا...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷ – من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم
من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم هر چند که بیهوشم در کار تو هشیارم با شیره فشارانت اندر چرش عشقم پای از پی آن کوبم کانگور تو افشارم تو پای همیبینی و انگور...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ – یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم زیرا که توی کارم زیرا که توی بارم از قند تو می نوشم با پند تو می کوشم من صید جگرخسته تو شیر جگرخوارم جان من و جان تو گویی...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹ – تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم
تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم سرگشته و پابرجا ماننده پرگارم ماننده مریخی با ماه و فلک خشمم وز چرخ کله زرین در ننگم و در عارم گر خویش منی یارا می بین که چه...
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰ – بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم
بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم برده ز فلک خرقه آورده که من عورم وای از دل سنگینش وز عشوه رنگینش او نیست منم سنگین کاین فتنه همیشورم من در تک خونستم وز خوردن...