غزل شمارهٔ ۱۴۶۱ – پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم
پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم تو تلخ مشو با من تا تنگ شکر گیرم بیرنگ فرورفتم در عشق تو ای دلبر برکش تو از این خنبم تا رنگ دگر گیرم دلتنگتر از میمم چون در...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲ – زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم
زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم زهی در راه عشق تو دل بریان که من دارم وگر در راه بازار غم عشقت خریدارم به صد جانها بنفروشم ز عشقت آنچ من...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳ – بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم
بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم دریدم پرده بیچون سر آن هم نمیدارم مرا چون دایه قدسی به شیر لطف پروردهست ملامت کی رسد در من که برگ غم نمیدارم چنان در نیستی...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴ – ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم تا غرقه شدهست از تو در خون جگر خوابم از کان شکر جستن اندر شب آبستن بگداخت در اندیشه مانند شکر خوابم بیلطف وصال او گشتم چو...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵ – من دلق گرو کردم عریان خراباتم
من دلق گرو کردم عریان خراباتم خوردم همه رخت خود مهمان خراباتم ای مطرب زیبارو دستی بزن و برگو تو آن مناجاتی من آن خراباتم خواهی که مرا بینی ای بسته نقش تن جان...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۶ – گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم بس بند که بشکستم آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی جانی است مرا جانی زان شد که تو می دانی آهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم زین...