غزل شمارهٔ ۱۴۴۷ – رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم صد گونه خلل دارم ای کاش یکی بودی با این همه علتها در شنقصه پیوستم گفتا که نه تو مردی...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸ – در مجلس آن رستم در عربده بنشستم
در مجلس آن رستم در عربده بنشستم صد ساغر بشکستم آهسته که سرمستم ای منکر هر زنده خنبک زنی و خنده ای هم خر و خربنده آهسته که سرمستم ای عاقل چون لنگر ای روت چو...
غزل شمارهٔ ۱۴۴۹ – زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم
زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم دریاب مرا ساقی والله که چنینستم ای ساقی مست من بنگر به شکست من ای جسته ز دست من دریاب کز آن دستم بشکست مرا دامت بشکستم من...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰ – بستان قدح از دستم ای مست که من مستم
بستان قدح از دستم ای مست که من مستم کز حلقه هشیاران این ساعت وارستم هشیار بر رندی ضدی بود و ضدی همرنگ شو ای خواجه گر فوقم اگر پستم هر چیز که اندیشی از جنگ از...
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱ – گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم
گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم تو قصه خود می گو من قصه خود گفتم بس کردم از دستان زیرا مثل مستان از خواب به هر سویی می جنبم و می افتم من تشنه آن یارم گر...
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳ – من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم چو هنگام وصال آمد بتان را بت شکن باشم مرا چون او ولی باشد چه سخره بوعلی باشم چو حسن خویش بنماید چه بند بوالحسن باشم دو صورت...