غزل شمارهٔ ۱۴۱۸ – دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم کنون عزم لقا دارم من اینک رخت بربستم توی قبله همه عالم ز قبله رو نگردانم بدین قبله نماز آرم به هر وادی که من هستم مرا جانی...
غزل شمارهٔ ۱۴۱۹ – بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم برآمد موج آب چشم و خون دل نتانستم شکسته بسته میگفتم پریر از شرح دل چیزی تنک شد جام فکر و من چو شیشه خرد بشکستم چو تخته...
غزل شمارهٔ ۱۴۲۰ – اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم
اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم برآور سر ز جود من که لاتأسوا نمودستم اگر فانی شود عالم ز دریایی بود شبنم گر افتادهست او از خود نیفتادهست از دستم...
غزل شمارهٔ ۱۴۲۱ – بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم ازیرا نعل اسبت را به هنگام چرا گردم امانی از ندم دادی نه لافیدی نه دم دادی زهی عیسی دم فردم زهی باکر و بافر دم چو دخلم از...
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲ – طواف حاجیان دارم به گرد یار میگردم
طواف حاجیان دارم به گرد یار میگردم نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار میگردم مثال باغبانانم نهاده بیل بر گردن برای خوشه خرما به گرد خار میگردم نه آن خرما که چون...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳ – آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم ور تو بگوییم که نی، نی شکنم شکر برم آمدهام چو عقل و جان از همه دیدهها نهان تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم آمدهام که...