غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ – کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم از گلزار چون روم جانب خار چون شوم از پی شب چو مرغ شب ترک سحر چرا کنم باده اگر چه می خورم...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵ – میل هواش می کنم طال بقاش می زنم
میل هواش می کنم طال بقاش می زنم حلقه به گوش و عاشقم طبل وفاش می زنم از دل و جان سکستهام بر سر ره نشستهام قافله خیال را بهر لقاش می زنم غیر طواشی غمش یا یلواج...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶ – هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم
هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم تا به چه شیوهها تو را من ز خدا بخواستم تا شوی از سجود من مونس این وجود من خود بشد این وجود من چون که تو را بخواستم در...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷ – دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم تا همه سال روز و شب باقی عمر از آن خورم گر تو غلط دهی مرا رنگ تو غمز می کند رنگ تو تا بدیدهام دنگ شدهست این سرم یک نفسی...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸ – تا به کی ای شکر چو تن بیدل و جان فغان کنم
تا به کی ای شکر چو تن بیدل و جان فغان کنم چند ز برگ ریز غم زرد شوم خزان کنم از غم و اندهان من سوخت درون جان من جمله فروغ آتشین تا به کیش نهان کنم چند ز دوست...
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ – ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام ناز رها کن ای صنم راست بگو که دادهام گرچه برفتی از برم آن بنرفت از سرم بر سر ره بیا ببین بر سر ره فتادهام چشم بدی که بد...