غزل شمارهٔ ۱۴۰۲ – دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم تا همه عمر بعد از این من شب و روز از آن خورم ای که ابیت گفتهای هر شب عند ربکم شرح بده از آن ابا بیشتر ای پیمبرم گر تو ز من...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲ – ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم کز بهر این آوردهای ما را ز صحرای عدم تا جان ز فکرت بگذرد وین پردهها را بردرد زیرا که فکرت جان خورد جان را کند هر لحظه کم ای...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ – تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم درها اگر...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴ – عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم
عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم از من نخواهد کس گوا که شاهدم نی ضامنم مقضی توی قاضی توی مستقبل و ماضی توی خشمین توی راضی توی تا چون نمایی دم به دم ای...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵ – بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم
بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم تو حکم می کردی که من خمخانه سیکی شوم خمخانه خاصان شدم دریای غواصان شدم خورشید بینقصان شدم تا طب تشکیکی شوم نقش ملایک ساختی...
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶ – آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم
آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم تا بخت در رو خفته را چون بخت سرو استان کنیم همچون غریبان چمن بیپا روان گشته به فن هم بسته پا هم گام زن عزم غریبستان...