غزل شمارهٔ ۱۲۸۹ – دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش
دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش چو تشنه تو باشد که باشد سقایش چو بیمار گردد به بازار گردد دکان تو جوید لب قندخایش توی باغ و گلشن توی روز روشن مکن دل چو آهن مران...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰ – مست گشتم ز ذوق دشنامش
مست گشتم ز ذوق دشنامش یا رب آن می به است یا جامش طرب افزاترست از باده آن سقطهای تلخ آشامش بهر دانه نمیروم سوی دام بلک از عشق محنت دامش آن مهی که نه شرقی و...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱ – توبه من درست نیست خموش
توبه من درست نیست خموش من بیتوبه را به کس مفروش بندهٔ عیبناک را بمران رحمت خویش را از او بمپوش تو سمیع ضمیر و فکری و ما لب ببسته همیزنیم خروش هر غم و...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲ – آمد آن خواجه سیماترش
آمد آن خواجه سیماترش وان شکرش گشته چو سرکا ترش با همگان روترش است ای عجب یا که به بیرون خوش و با ما ترش؟ از کرم خواجه روا نیست این با همه خوش با من تنها ترش...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳ – علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش
علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش ظلام فی ظلام من فراق الحب قد اغطش چو دور افتاد ماهی جان ز بحر افتاد در حیله کما حوت الشقی الیوم فی ارض الفلاینبش عجب...
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴ – کل عقل بوصلکم مدهش
کل عقل بوصلکم مدهش کل خد ببینکم مخدش مست گشتم ز طعنه و لافش دردیش خوشتر است یا صافش بصر العقل من جلالتکم مثل الترک عینه اخفش کر شوم تا بلندتر گوید هر که او دم...