غزل شمارهٔ ۱۲۷۰ – مستی امروز من نیست چو مستی دوش
مستی امروز من نیست چو مستی دوش مینکنی باورم کاسه بگیر و بنوش غرق شدم در شراب عقل مرا برد آب گفت خرد الوداع بازنیایم به هوش عقل و خرد در جنون رفت ز دنیا برون...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱ – باز درآمد طبیب از در رنجور خویش
باز درآمد طبیب از در رنجور خویش دست عنایت نهاد بر سر مهجور خویش بار دگر آن حبیب رفت بر آن غریب تا جگر او کشید شربت موفور خویش شربت او چون ربود گشت فنا از وجود...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲ – باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش
باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش بازگشادیم خوش بال و پر جان خویش باز سعادت رسید دامن ما را کشید بر سر گردون زدیم خیمه و ایوان خویش دیده دیو و پری دید ز ما سروری...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳ – ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش
ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش حسن تو از حد گذشت شیوه گری گو مباش هست درست دلم مهر تو ای حاصلم جان زرینم بس است مهر زری گو مباش عشق کدام آتش است کو همه...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴ – خواجه چرا کردهای روی تو بر ما تُرُش
خواجه چرا کردهای روی تو بر ما تُرُش زین شکرستان برو! هست کس این جا تُرُش در شکرستانِ دل قند بود هم خجل تو ز کجا آمدی ابرو و سیما تُرُش ؟ بر فلک آن طوطیان جمله...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵ – چون بزند گردنم سجده کند گردنش
چون بزند گردنم سجده کند گردنش شیر خورد خون من ذوق من از خوردنش هین هله شیرِ شکار ! پنجه ز من برمدار هین که هزاران هزار منّتِ آن بر منش پخته خورد پختهخوار خام...