غزل شمارهٔ ۱۲۷۶ – باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش
باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را شد ز بلندی عشق چرخ فلک پست دوش دولت نو شد پدید دام جهان را...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷ – خواجه غلط کردهای در صفت یار خویش
خواجه غلط کردهای در صفت یار خویش سست گمان بودهای عاقبت کار خویش در هوس گلرخان سست زنخ گشتهای های اگر دیدیی روی چو گلنار خویش راه زنان عشق را مرگ لقب...
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸ – یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش عاشق صدسالهام توبه کجا من کجا توبه صدساله را یار دراشکست دوش باده خلوت نشین در دل خم مست شد...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۰ – اندرآمد شاه شیرینان ترش
اندرآمد شاه شیرینان ترش جان شیرینم فدای آن ترش چشم کژبین را بگفتم کژ مبین کس کند باور گل خندان ترش در هر آن زندان که درتابد رخش کس نماند در همه زندان ترش گرد...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۱ – روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش ای قطب آسمانها در آسمان جانها جان گرد توست گردان میدار بیقرارش همچون انار خندان عالم...
غزل شمارهٔ ۱۲۶۲ – گر جان به جز تو خواهد از خویش برکنیمش
گر جان به جز تو خواهد از خویش برکنیمش ور چرخ سرکش آید بر همدگر زنیمش گر رخت خویش خواهد ما رخت او دهیمش ور قلعهها درآید ویرانهها کنیمش گر این جهان چو جانست ما...