غزل شمارهٔ ۱۲۴۹ – شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش چو بسوخت جان عاشق ز حبیب سر برآرد چه بسوخت اندر آتش که نگشت جان آتش بمسوز جز دلم را که ز آتشت به...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲ – هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش
هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش با زهره درآ گویان در حلقه مستانش هر جان که بود محرم بیدار کنش آن دم وان کو نبود محرم تا حشر بخسبانش میگو سخنش بسته در گوش دل...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۳ – درون ظلمتی میجو صفاتش
درون ظلمتی میجو صفاتش که باشد نور و ظلمت محو ذاتش در آن ظلمت رسی در آب حیوان نه در هر ظلمتست آب حیاتش بسی دلها رسد آن جا چو برقی ولی مشکل بود آن جا ثباتش خنک...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۴ – قضا آمد شنو طبل نفیرش
قضا آمد شنو طبل نفیرش نفیرش تلختر یا زخم تیرش چو دایه این جهان پستان سیه کرد گلوگیر آمدت چون شهد شیرش خنک طفلی که دندان خرد یافت رهد زین دایه و شیر و زحیرش...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵ – نگاری را که میجویم به جانش
نگاری را که میجویم به جانش نمیبینم میان حاضرانش کجا رفت او میان حاضران نیست در این مجلس نمیبینم نشانش نظر میافکنم هر سو و هر جا نمیبینم اثر از گلستانش...
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶ – برفتم دی به پیشش سخت پرجوش
برفتم دی به پیشش سخت پرجوش نپرسید او مرا بنشست خاموش نظر کردم بر او یعنی که واپرس که بیروی چو ماهم چون بدی دوش نظر اندر زمین میکرد یارم که یعنی چون زمین شو...