غزل شمارهٔ ۱۲۱۷ – الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش سیل درآید چو گیا هر طرفی میبردش اوست یقین رهزن تو خون تو...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸ – ای شب خوش رو که توی مهتر و سالار حبش
ای شب خوش رو که توی مهتر و سالار حبش ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش عشق تو اندرخور ما شوق تو اندر بر ما دست بنه بر سر ما دست مکش دست مکش ای شب خوبی و...
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹ – یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش یار چو آیینه بود دوست چو لوزینه بود ساعت یاری نبود خایف و فرار و ترش هر کی بود...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ – دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش آنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش گرچه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش دل بگداخت چون شکر بازفسرد...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱ – اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش
اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش وگر اندررمد عاشق به کوی یار جوییدش وگر این بلبل جانم بپرد ناگهان از تن زهر خاری مپرسیدش در آن گلزار جوییدش اگر بیمار...
غزل شمارهٔ ۱۲۲۲ – چه دارد در دل آن خواجه که میتابد ز رخسارش
چه دارد در دل آن خواجه که میتابد ز رخسارش چه خوردست او که میپیچد دو نرگسدان خمارش چه باشد در چنان دریا به غیر گوهر گویا چه باتابست آن گردون ز عکس بحر دربارش...