غزل شمارهٔ ۱۲۰۲ – به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز که گر تو روی بپوشی کنیم ما رو باز دمی که شعشعه این جمال درتابد صد آفتاب شود آن زمان سیاه و مجاز کسی شود به تو غره که روی دوست...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳ – اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز اوزن یلداسنا بو در قلاوز چپانی برک دت قر تن اکشدر اشیت بندن قراقوزیم قراقوز اگر ططسن اگر رومین وگر ترک زبان بیزبانان را بیاموز سر...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴ – بیا با تو مرا کارست امروز
بیا با تو مرا کارست امروز مرا سودای گلزارست امروز بیا دلدار من دلداریی کن که روز لطف و ایثارست امروز دل من جامهها را میدراند که روز وصل دلدارست امروز بخندان...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵ – چنان مستم چنان مستم من امروز
چنان مستم چنان مستم من امروز که از چنبر برون جستم من امروز چنان چیزی که در خاطر نیابد چنانستم چنانستم من امروز به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پستم...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶ – چنان مستم چنان مستم من امروز
چنان مستم چنان مستم من امروز که پیروزه نمیدانم ز پیروز به هر ره راهبر هشیار باید در این ره نیست جز مجنون قلاوز اگر زندهست آن مجنون بیا گو ز من مجنونی نادر...
غزل شمارهٔ ۱۱۸۷ – در این سرما سر ما داری امروز
در این سرما سر ما داری امروز دل عیش و تماشا داری امروز میفکن نوبت عشرت به فردا چو آسایش مهیا داری امروز بگستر بر سر ما سایه خود که خورشیدانه سیما داری امروز در...