غزل شمارهٔ ۱۱۷۴ – مرا میگفت دوش آن یار عیار
مرا میگفت دوش آن یار عیار سگ عاشق به از شیران هشیار جهان پر شد مگر گوشت گرفتست سگ اصحاب کهف و صاحب غار قرین شاه باشد آن سگی کو برای شاه جوید کبک و کفتار خصوصا...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۵ – انجیرفروش را چه بهتر
انجیرفروش را چه بهتر انجیرفروشی ای برادر یا ساقی عشقنا تذکر فالعیش بلا نداک ابتر ما را سر صنعت و دکان نیست ای ساقی جان کجاست ساغر لا تترکنا سدی صحایا الخیر...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶ – انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر
انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر نظر القلب فیکم بکم ینجلی النظر قلتم الصبر اجمل صبر العبد ما انصبر نحن ابناء وقتنا رحم الله من غبر قدموا ساده الهوی قلت یا...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷ – آفتابی برآمد از اسرار
آفتابی برآمد از اسرار جامهشویی کنیم صوفیوار تن ما خرقهایست پُر تضریب جان ما صوفییست معنیدار خرقهٔ پُر ز بند روزی چند، جان و عشق است تا ابد بر کار به سر...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۸ – جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر
جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر من فضل رب عنده کل الخطایا تغتفر اوحی الیکم ربکم انا غفرنا ذنبکم فارضوا بما یقضی لکم ان الرضا خیر السیر کم قایلین فی الخفا...
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹ – غره وجه سلبت قلب جمیع البشر
غره وجه سلبت قلب جمیع البشر ضاء بها اذ ظهرت باطن لیل کدر انی وجدت امراه اوصفه تملکهم او قمراء محتجباء تحت حجاب الفکر داخله خارجه شارقه بارقه صورتها کالبشر...