غزل شمارهٔ ۱۱۴۶ – مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار
مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار که دوش هیچ نخفتم ز تشنگی و خمار لبم که نام تو گوید به بادهاش خوش کن سرم خمار تو دارد به مستیش تو بخار بریز باده بر اجسامم و بر...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷ – بکش بکش که چه خوش میکشی بیار بیار
بکش بکش که چه خوش میکشی بیار بیار هزیمتان ره عشق را قطار قطار کنار بازگشادست عشق از مستی رسید دلشدگان را گه کنار کنار ز دست خویش از آن ساغری که میدانی اگر چه...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸ – کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر
کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر عجب که خواجه به رنگی که طفل بود بماند که ریش خواجه سیه بود و گشت رنگ دگر بگویمت که چرا...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹ – فغان فغان که ببست آن نگار بار سفر
فغان فغان که ببست آن نگار بار سفر فغان که بنده مر او را نبود یار سفر فغان که کار سفر نیست سخره دستم که تا ز هم بدرم جمله پود و تار سفر ولیک طالع خورشید و مه...
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰ – به خدمت لبت آمد به انتجاع شکر
به خدمت لبت آمد به انتجاع شکر که از لب شکرین بخش یک دو صاع شکر تو ارتقا به سخا جو مگو نه گو آری نظر مکن که نیی یافت ارتفاع شکر لب تو است که شکر ز عین او روید...
غزل شمارهٔ ۱۱۳۲ – چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر
چون سرِ کس نیستت، فتنه مکن دل مبر چونک ببردی دلی، پردهٔ او را مدر چشم تو چون ره زند، رهزده را ره نما زلف تو چون سر کشد، عشوه هندو مخر عشق بود دلستان، پرورشِ...