غزل شمارهٔ ۱۱۳۹ – مجوی شادی چون در غمست میل نگار
مجوی شادی چون در غمست میل نگار که در دو پنجه شیری تو ای عزیز شکار اگر چه دلبر ریزد گلابه بر سر تو قبول کن تو مر آن را به جای مشک تتار درون تو چو یکی دشمنیست...
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰ – بیامدیم دگربار چون نسیم بهار
بیامدیم دگربار چون نسیم بهار برآمدیم چو خورشید با صد استظهار چو آفتاب تموزیم رغم فصل عجوز فکنده غلغل و شادی میانه گلزار هزار فاخته جویان ما که کو کوکو هزار...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱ – آمد بهار خرم و آمد رسول یار
آمد بهار خرم و آمد رسول یار مستیم و عاشقیم و خماریم و بیقرار ای چشم و ای چراغ روان شو به سوی باغ مگذار شاهدان چمن را در انتظار اندر چمن ز غیب غریبان رسیدهاند...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۲ – اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر
اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر زیرا برهنهای تو و اندیشه زمهریر اندیشه میکنی که رهی از زحیر و رنج اندیشه کردن آمد سرچشمه زحیر ز اندیشهها برون دان بازار صنع...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳ – پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار
پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار با رخ چون آفتاب سایه نماید نگار آید خورشیدوار ذره شود بیقرار کان رخ همچون بهار از پس پرده مدار خیز که این روز ماست روز...
غزل شمارهٔ ۱۱۲۴ – تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار
تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار بر مثل ذرهها رقص کنان پیش یار شاه نشسته به تخت عشق گرو کرده رخت رقص کنان هر درخت دست زنان هر چنار از قدح جام وی مست شده کو و کی...