غزل شمارهٔ ۱۰۵۶ – انجیرفروش را چه بهتر
انجیرفروش را چه بهتر انجیرفروشی ای برادر ماییم معاشران دولت هین بر کف ما نهید ساغر ای ساقی ماه روی زیبا ای جمله مراد تو میسر از روی تو تاب یافت خورشید وز بال...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۷ – دارد درویش نوش دیگر
دارد درویش نوش دیگر و اندر سر و چشم هوش دیگر در وقت سماع صوفیان را از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع بشنو کایشان دارند گوش دیگر صد دیگ به جوش هست این جا...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۸ – آخر کی شود از آن لقا سیر
آخر کی شود از آن لقا سیر آخر کی شود ز باغ ما سیر ای عدل تو کرده چرخ را سبز وی لطف تو کرده باغ را سیر رو بنمایید ای ظریفان کز جان خودیم بیشما سیر آن نقل هزارمن...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹ – گفتی که زیان کنی زیان گیر
گفتی که زیان کنی زیان گیر گفتی که تو ملحدی چنان گیر گفتی که تو روبهی نهای شیر ما را سقط همه سگان گیر گفتی که ز دل خبر نداری ای مونس دل مرا زبان...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰ – عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار
عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار گازری در خشم گشت از آفتاب نامدار وانگهان چون گازری از گازران درویشتر وانگهان چون آفتابی آفتاب هر دیار ناز گازر چون بدید آن...
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱ – عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار زندگان آن جا پیاده کشتگان آن جا سوار عارض رخسار او چون عارض لشکر شدست زخم چشم و چشم زخم عاشقان را گوش دار آفتابا شرم دار...