غزل شمارهٔ ۱۰۴۷ – در این سرما و باران یار خوشتر
در این سرما و باران یار خوشتر نگار اندر کنار و عشق در سر نگار اندر کنار و چون نگاری لطیف و خوب و چست و تازه و تر در این سرما به کوی او گریزیم که مانندش نزاید...
غزل شمارهٔ ۱۰۴۸ – خداوند خداوندان اسرار
خداوند خداوندان اسرار زهی خورشید در خورشید انوار ز عشق حسن تو خوبان مه رو به رقص اندر مثال چرخ دوار چو بنمایی ز خوبی دست بردی بماند دست و پای عقل از کار گشاده...
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹ – صد بار بگفتمت نگهدار
صد بار بگفتمت نگهدار در خشم و ستیزه پا میفشار بر چنگ وفا و مهربانی گر زخمه زنی بزن به هنجار دانی تو یقین و چون ندانی کز زخمه سخت بسکلد یار میبخش و مخسب کاین...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۰ – کی باشد اختری در اقطار
کی باشد اختری در اقطار در برج چنین مهی گرفتار آواره شده ز کفر و ایمان اقرار به پیش او چو انکار کس دید دلی که دل ندارد با جان فنا به تیغ جان دار من دیدم اگر کسی...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۱ – شب گشت ولیک پیش اغیار
شب گشت ولیک پیش اغیار روزست شب من از رخ یار گر عالم جمله خار گیرد ماییم ز دوست غرق گلزار گر گشت جهان خراب و معمور مستست دل و خراب دلدار زیرا که خبر همه ملولیست...
غزل شمارهٔ ۱۰۵۲ – نوریست میان شعر احمر
نوریست میان شعر احمر از دیده و وهم و روح برتر خواهی خود را بدو بدوزی برخیز و حجاب نفس بردر آن روح لطیف صورتی شد با ابرو و چشم و رنگ اسمر بنمود خدای بی چگونه بر...