غزل شمارهٔ ۱۰۵۳ – نزدیک توام مرا مبین دور
نزدیک توام مرا مبین دور پهلوی منی مباش مهجور آن کس که بعید شد ز معمار کی گردد کارهاش معمور چشمی که ز چشم من طرب یافت شد روشن و غیب بین و مخمور هر دل که نسیم من...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴ – مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار
مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار رخ فرخ خود را مپوشان به یکی بار تو دریای الهی همه خلق چو ماهی چو خشک آوری ای دوست بمیرند به ناچار مگو با دل شیدا دگر وعده فردا...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵ – ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر گویی که نَزَد مرگْ تو را حلقه بهدر بر بِنْدیش از آن روز که دَمهای شماری تو میزنی و وهم زنت شوی دگر بر خود را تو سپر کن به...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۶ – ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر
ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر آخر نظری کن به نظربخش فکر بر ای طالب و ای عاشق بنگر به طلب بخش بنگر به مؤثر تو چه چفسی به اثر بر او میکشدت جانب صلح و طرف...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷ – گیرم که بود میر تو را زر به خروار
گیرم که بود میر تو را زر به خروار رخساره چون زر ز کجا یابد زردار از دلشده زار چو زاری بشنیدند از خاک برآمد به تماشا گل و گلزار هین جامه بکن زود در این حوض...
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸ – به حسن تو نباشد یار دیگر
به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر مرا غیر تماشای جمالت مبادا در دو عالم کار دیگر بدزدیدی ز حسن تو یکی چیز اگر بودی چو تو عیار دیگر چو خورشید...