غزل شمارهٔ ۹۷۵ – آتش افکند در جهان جمشید
آتش افکند در جهان جمشید از پس چار پرده چون خورشید خنک او را که شد برهنه ز بود وای آن را که جست سایه بید دل سپیدست و عشق را رو سرخ زان سپیدی که نیست سرخ و سپید...
غزل شمارهٔ ۹۷۶ – خسروانی که فتنهای چینید
خسروانی که فتنهای چینید فتنه برخاست هیچ ننشینید هم شما هم شما که زیبایید هم شما هم شما که شیرینید همچو عنبر حمایلیم همه بر بر سیمتان که مشکینید نشوم شاد اگر...
غزل شمارهٔ ۹۷۷ – عید بر عاشقان مبارک باد
عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد عید ار بوی جان ما دارد در جهان همچو جان مبارک باد بر تو ای ماه آسمان و زمین تا به هفت آسمان مبارک باد عید آمد...
غزل شمارهٔ ۹۵۹ – اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد اگر به آب ریاضت برآوری غسلی همه کدورت دل را صفا توانی کرد ز منزل هوسات ار دو گام پیش نهی نزول...
غزل شمارهٔ ۹۶۰ – به حارسان نکوروی من خطاب کنید
به حارسان نکوروی من خطاب کنید که چشم بد را از یوسفان به خواب کنید گهی به خاطر بیگانگان سؤال دهید گهی دل همه را سخره جواب کنید و چون شدند همه سخره سؤال و جواب...
غزل شمارهٔ ۹۶۱ – جهان را بدیدم وفایی ندارد
جهان را بدیدم وفایی ندارد جهان در جهان آشنایی ندارد در این قرص زرین بالا تو منگر که در اندرون بوریایی ندارد بس ابله شتابان شده سوی دامش چو کوری که در کف عصایی...