غزل شمارهٔ ۹۶۸ – سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد از گل و زعفران حکایت کرد چون جدا گشت عاشق از معشوق برد معشوق ناز و عاشق درد این دو رنگ مخالف از یک هجر بر رخ هر دو عشق پیدا کرد رخ...
غزل شمارهٔ ۹۴۸ – کسی خراب خرابات و مست میباشد
کسی خراب خرابات و مست میباشد از او عمارت ایمان و خیر کی باشد یکی وجود چو آتش بود نباشد آب محال باشد یک مه بهار و دی باشد منم خراب خرابات و مست طاعت حق درون...
غزل شمارهٔ ۹۴۹ – مرا وصال تو باید صبا چه سود کند
مرا وصال تو باید صبا چه سود کند چو من زمین تو گشتم سما چه سود کند ایا بتان شکرلب چو روی شه دیدم مرا جمال و کمال شما چه سود کند دلم نماند و گدازید چون شکر در آب...
غزل شمارهٔ ۹۵۰ – سپاس آن عدمی را که هستِ ما بربود
سپاس آن عدمی را که هستِ ما بربود ز عشقِ آن عدم آمد جهانِ جان به وجود به هر کجا عدم آید وجود کم گردد زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود به سالها بربودم من از...
غزل شمارهٔ ۹۵۱ – هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود چو آب پاک که در تن رود پلید شود ز شیر دیو مزیدی مزید تو هم از اوست که بایزید از این شیردان یزید شود مرید خواند خداوند دیو...
غزل شمارهٔ ۹۵۲ – ز شمس دین طرب نوبهار بازآید
ز شمس دین طرب نوبهار بازآید نشاط بلبله و سبزه زار بازآید کرانه کرد دلم از نبیذ و از ساقی چو وصل او بگشاید کنار بازآید کبوتر دل من در شکار باز پرید خنک زمانی کو...