غزل شمارهٔ ۹۳۹ – به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود
به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود که جان توی و دگر جمله نقش و نام بود اگر چه ماه به ده دست روی خود شوید چه زهره دارد کان چهره را غلام بود اگر چه عاشقی و عشق...
غزل شمارهٔ ۹۴۰ – ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود غزل سرا شدم از دست عشق و دست زنان بسوخت عشق تو ناموس و شرم و هر چم بود عفیف و زاهد و ثابت...
غزل شمارهٔ ۹۴۱ – ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود
ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد که راه بند شکستن خدایشان بنمود به امر موتوا من قبل ان تموتوا...
غزل شمارهٔ ۹۴۲ – اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد
اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد هزار عاشق داری تو را به جان جویان که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد ز عشق عاشق درویش خلق...
غزل شمارهٔ ۹۴۳ – نماز شام چو خورشید در غروب آید
نماز شام چو خورشید در غروب آید ببندد این ره حس راه غیب بگشاید به پیش درکند ارواح را فرشته خواب به شیوه گله بانی که گله را پاید به لامکان به سوی مرغزار روحانی...
غزل شمارهٔ ۹۴۴ – به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید ز راه غیرت گوید که تا بپوشاند...