غزل شمارهٔ ۹۰۸ – چو درد گیرد دندان تو عدو گردد
چو درد گیرد دندان تو عدو گردد زبان تو به طبیبی بگرد او گردد یکی کدو ز کدوها اگر شکست آرد شکسته بند همه گرد آن کدو گردد ز صد سبو چو سبوی سبوگری برد آب همیشه...
غزل شمارهٔ ۸۸۹ – روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید ای خنک آن را که او روی شما را ندید من شده مهمان تو در چمن جان تو پای پر از خار شد دست یکی گل نچید ای مثل خارپشت گرد تو خار...
غزل شمارهٔ ۸۹۰ – صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید
صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید واسطهها را برید دید به خود خویش را آنچ زبانی نگفت بیسر و گوشی شنید پوست بدرد ز ذوق عشق چو پیدا...
غزل شمارهٔ ۸۹۱ – دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید جلوه گلشن به باغ همچو نگاران رسید زحمت سرما و دود رفت به کور و کبود شاخ گل سرخ را وقت نثاران رسید باغ ز سرما بکاست شد ز خدا...
غزل شمارهٔ ۸۹۲ – آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مایده جان رسید جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید لشکر والعادیات دست به یغما نهاد ز...
غزل شمارهٔ ۸۹۳ – نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد
نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد دل سبد آمد مکن هر سقطی در سبد آنک تواضع کند نگذرد از حد خویش یابد او هستی باقی بیرون ز حد وا کن صندوق زر بر سر ایمان فشان کآخر...