غزل شمارهٔ ۸۹۴ – نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید
نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید صورت بستان نهان بوی گلستان بدید باد صبا میوزد از سر زلف نگار فعل صبا ظاهرست لیک صبا را که دید این دم عیسی به لطف عمر ابد...
غزل شمارهٔ ۸۹۵ – وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید
وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید مور فروشد به گور چتر سلیمان رسید این فلک آتشی چند کند سرکشی نوح به کشتی نشست جوشش طوفان رسید چند مخنث نژاد دعوی مردی کند رستم خنجر...
غزل شمارهٔ ۸۹۶ – غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند زانک بلندت کند تا بتواند فکند قطره آب منی کز حیوان میزهد لایق قربان نشد تا نشد آن گوسفند توده ذرات ریگ تا نشود کوه سخت کس...
غزل شمارهٔ ۸۹۷ – شرح دهم من که شب از چه سیهدل بود
شرح دهم من که شب از چه سیهدل بود هر کی خورد خونِ خلق زشت و سیهدل شود چون جگر عاشقان میخورد این شب به ظلم دود سیاهیِ ظلم بر دلِ شب میدمد عاقله شب توی...
غزل شمارهٔ ۸۹۸ – بانگ زدم من که «دل مست کجا میرود؟»
بانگ زدم من که «دل مست کجا میرود؟» گفت «شهنشه خموش! جانب ما میرود» گفتم تو با منی دم ز درون میزنی پس دل من از برون خیره چرا میرود؟ گفت که دل آن ماست رستم...
غزل شمارهٔ ۸۸۰ – صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد
صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد صد برج حرص و بخل به خندق دراوفتاد صد بخت نیم خواب به کلی به خواب شد آن شاهراه غیب بر آن قوم بسته بود...