غزل شمارهٔ ۸۵۸ – وقتی خوش است ما را، لابد نبید باید
وقتی خوش است ما را، لابد نبید باید وقتی چنین به جانی جامی خرید باید ما را نبید و باده از خم غیب آید ما را مقام و مجلس عرش مجید باید هر جا فقیر بینی با وی نشست...
غزل شمارهٔ ۸۵۹ – نی دیده هر دلی را دیدار مینماید
نی دیده هر دلی را دیدار مینماید نی هر خسیس را شه رخسار مینماید الا حقیر ما را الا خسیس ما را کز خار میرهاند گلزار مینماید دود سیاه ما را در نور میکشاند...
غزل شمارهٔ ۸۴۰ – بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد یا خود نبود چیزی یا بود و آن فنا شد منکر مباش بنگر اندر عصای موسی یک لحظه آن عصا بد یک لحظه اژدها شد چون اژدهاست قالب لب را...
غزل شمارهٔ ۸۴۱ – باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد باز آرزوی جانها از راه جان درآمد باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد هر روح تا به گردن در حوض کوثر آمد باز آن شهی درآمد کو قبله...
غزل شمارهٔ ۸۴۲ – آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند
آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند ای عاشقان شما را پیغام میرساند سوی شما نبشت او بر روی بنده سطری خط خوان کیست این جا کاین سطر را بخواند نقشش ز زعفران است وین...
غزل شمارهٔ ۸۴۳ – در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید گرمی شیر غران تیزی تیغ بران نری جمله نران با عشق کند آید در راه رهزنانند وین همرهان زنانند...