غزل شمارهٔ ۸۳۶ – گر نخسپی شبکی جان چه شود
گر نخسپی شبکی جان چه شود ور نکوبی در هجران چه شود ور بیاری شبکی روز آری از برای دل یاران چه شود ور دو دیده ز تو روشن گردد کوری دیده شیطان چه شود ور بگیرد ز گل...
غزل شمارهٔ ۸۳۷ – هر کجا بوی خدا میآید
هر کجا بوی خدا میآید خلق بین بیسر و پا میآید زانک جانها همه تشنهست به وی تشنه را بانگ سقا میآید شیرخوار کرمند و نگران تا که مادر ز کجا میآید در فراقند و...
غزل شمارهٔ ۸۳۸ – گر نخسپی شبکی جان چه شود
گر نخسپی شبکی جان چه شود ور نکوبی در هجران چه شود ور بیاری شبکی روز آری از برای دل یاران چه شود ور دو دیده به تو روشن گردد کوری دیده شیطان چه شود گر برآری ز دل...
غزل شمارهٔ ۸۳۹ – خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد
خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد یا غیر خاک پایش کس دستگیر باشد گیرم کز او بگردی شاه و امیر و فردی ناچار مرگ روزی بر تو امیر باشد گر فاضلی و فردی آب خضر...
غزل شمارهٔ ۸۲۰ – هر چه آن خسرو کند شیرین کند
هر چه آن خسرو کند شیرین کند چون درخت تین که جمله تین کند هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد همچو شیر و شهدشان کابین کند با دم او میرود عین الحیات مرده جان یابد چو او...
غزل شمارهٔ ۸۲۱ – خنده از لطفت حکایت میکند
خنده از لطفت حکایت میکند ناله از قهرت شکایت میکند این دو پیغام مخالف در جهان از یکی دلبر روایت میکند غافلی را لطف بفریبد چنان قهر نندیشد جنایت میکند وان...