غزل شمارهٔ ۸۲۸ – هر که را اسرار عشق اظهار شد
هر که را اسرار عشق اظهار شد رفت یاری زانک محو یار شد شمع افروزان بنه در آفتاب بنگرش چون محو آن انوار شد نیست نور شمع هست آن نور شمع هم نشد آثار و هم آثار شد...
غزل شمارهٔ ۸۲۹ – هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود هر چه کشت افزاست آتش چون بود نقشهایی که نگارد آن نگار عقل آن را جز که مفرش چون بود شربتی را کو به مست خود دهد جز لطیف و پاک و...
غزل شمارهٔ ۸۱۱ – آن شکرپاسخ نباتم میدهد
آن شکرپاسخ نباتم میدهد و آنک کشتستم حیاتم میدهد آن که در دریای خونم غرقه کرد یونس وقتم نجاتم میدهد در صفات او صفاتم نیست شد هم صفا و هم صفاتم میدهد رخت را...
غزل شمارهٔ ۸۱۲ – خنبهای لایزالی جوش باد
خنبهای لایزالی جوش باد باده نوشان ازل را نوش باد تیزچشمان صفا را تا ابد حلقههای عشق تو در گوش باد دوش گفتم ساقیش را هوش دار ساقیش گفتا مرا بیهوش باد ای خدا...
غزل شمارهٔ ۸۱۳ – موشکی صندوق را سوراخ کرد
موشکی صندوق را سوراخ کرد خواب گربه موش را گستاخ کرد اندر آتش افکنیم آن موش را همچنان کان مردک طباخ کرد گربه را و موش را آتش زنیم در تنوری کآتشش صد شاخ...
غزل شمارهٔ ۸۱۴ – بار دیگر یار ما هنباز کرد
بار دیگر یار ما هنباز کرد اندک اندک خوی از ما باز کرد مکرهای دشمنان در گوش کرد چشم خود بر یار دیگر باز کرد هر دم از جورش دل آرد نو خبر غم دل ترسنده را غماز کرد...