غزل شمارهٔ ۸۰۷ – لحظهای قصه کنان قصه تبریز کنید
لحظهای قصه کنان قصه تبریز کنید لحظهای قصه آن غمزه خون ریز کنید در فراق لب چون شکر او تلخ شدیم زان شکرهای خدایانه شکرریز کنید هندوی شب سر زلفین ببرد ز طمع زلف...
غزل شمارهٔ ۸۰۸ – عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند همه از نرگس مخمور تو خمار شدند دست و پاشان تو شکستی چو نه پا ماند و نه دست پر گشادند و همه جعفر طیار شدند اهل دینار کجا امت...
غزل شمارهٔ ۸۰۹ – طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید نقش گرمابه یک یک در سجود اندرآید نقشهای فسرده بیخبروار مرده ز انعکاسات چشمش چشمشان عبهر آید گوشهاشان ز گوشش اهل افسانه گردد...
غزل شمارهٔ ۸۱۰ – باز شیری با شکر آمیختند
باز شیری با شکر آمیختند عاشقان با همدگر آمیختند روز و شب را از میان برداشتند آفتابی با قمر آمیختند رنگ معشوقان و رنگ عاشقان جمله همچون سیم و زر آمیختند چون...
غزل شمارهٔ ۷۸۹ – از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود چاشنی شکر او ز دهن مینرود بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر گر برفت از دل تو از دل من مینرود همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرند...
غزل شمارهٔ ۷۹۰ – واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود اندر این صورت و آن صورت بس فکرت...