غزل شمارهٔ ۷۹۱ – این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید
این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید چون صفیری و ندایی ز سوی غیب شنید آن مراد همه عالم چه فرستاد رسول که بیا جانب ما چون نپرد جان مرید بپرد جانب بالا چو چنان بال...
غزل شمارهٔ ۷۹۲ – هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد غم پرستی که تو را بیند و شادی نکند همه سرزیر و سیه کاسه و سرگردان باد چونک سرزیر شود توبه...
غزل شمارهٔ ۷۹۳ – هست مستی که مرا جانب میخانه برد
هست مستی که مرا جانب میخانه برد جانب ساقی گلچهره دردانه برد هست مستی که کشد گوش مرا یارانه از چنین صف نعالم سوی پیشانه برد نعل آنست که بوسه گه او خاک بود لعل...
غزل شمارهٔ ۷۹۴ – هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد زان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر است شیردل کی بود آن کو ز جگر بگریزد دل چو طوطی بود و جور دلارام...
غزل شمارهٔ ۷۹۵ – وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد سوی زنگی شب از روم لوایی برسد به برهنه شده عشق قبایی بدهند وز شکرخانه آن دوست نوایی برسد این همه کاسه زرین ز بر خوان فلک بهر...
غزل شمارهٔ ۷۹۶ – وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد سیه آن روز که بینور جمالت گذرد هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد وای آن دل که ز عشق تو در...