غزل شمارهٔ ۷۳۲ – دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود در هم افتادیم زیرا زور گیراگیر بود عقل باتدبیر آمد در میان جوش ما در چنان آتش چه جای عقل یا تدبیر بود در شکار بیدلان صد...
غزل شمارهٔ ۷۳۳ – ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد
ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد مو به موی ما بدان سر جعفر طیار باد ذرهها بر آفتابت هر زمان بر میزنند هر که این بر خورد از تو از تو برخوردار باد هر کجا یک تار...
غزل شمارهٔ ۷۳۴ – مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد
مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد خاصه این رهزن که ما را این چنین بر باد داد مطربا این ره زدن زان رهزنان آموختی زانک از شاگرد آید شیوههای اوستاد مطربا...
غزل شمارهٔ ۷۳۵ – دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد
دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد پرده شب میدرید او از جنون تا بامداد دوش ساغرهای ساقی جمله مالامال بود ای که تا روز قیامت عمر ما چون دوش باد بادهها در...
غزل شمارهٔ ۷۳۶ – گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد ور ز سرمستی کشیدم زلف دلداری چه شد گر بزد ناداشت زخمی از سر مستی چه باک ور ز طراری ربودم رخت طراری چه شد ور یکی زنبیل کم شد...
غزل شمارهٔ ۷۱۷ – آن کس که به بندگیت آید
آن کس که به بندگیت آید با او تو چنین کنی نشاید ای روی تو خوب و خوی تو خوش چون تو گهری فلک نزاید روی تو و خوی تو لطیفست سر دل تو لطیف باید آن شخص که مردنیست...