غزل شمارهٔ ۷۰۰ – آن خواجه خوش لقا چه دارد
آن خواجه خوش لقا چه دارد آیینهاش از صفا چه دارد هان تا نروی تو در جوالش رختش بطلب که تا چه دارد اندر سخنش کشان و بو گیر کز بوی می بقا چه دارد در گلشن ذوق او...
غزل شمارهٔ ۷۰۱ – آن خواجه خوش لقا چه دارد
آن خواجه خوش لقا چه دارد بازار مرا بها چه دارد او عشوه دهد از او تو مشنو رختش بطلب که تا چه دارد نقدش برکش ببین که چندست در نقد دگر دغا چه دارد گر دست و ترازوی...
غزل شمارهٔ ۷۰۲ – پرکندگی از نفاق خیزد
پرکندگی از نفاق خیزد پیروزی از اتفاق خیزد تو ناز کنی و یار تو ناز چون ناز دو شد طلاق خیزد ور زان که نیاز پیش آری صد وصلت و صد عناق خیزد از ناز شود ولایتی تنگ...
غزل شمارهٔ ۷۰۳ – آن کس که ز جان خود نترسد
آن کس که ز جان خود نترسد از کشتن نیک و بد نترسد وان کس که بدید حسن یوسف از حاسد و از حسد نترسد آن کس که هوای شاه دارد از لشکر بیعدد نترسد آخر حیوان ز ذوق صحبت...
غزل شمارهٔ ۷۰۴ – آن جا که چو تو نگار باشد
آن جا که چو تو نگار باشد سالوس و حفاظ عار باشد سالوس و حیل کنار گیرد چون رحمت بیکنار باشد بوسی به دغا ربودم از تو ای دوست دغا سه بار باشد امروز وفا کن آن سوم...
غزل شمارهٔ ۷۰۵ – ای کز تو همه جفا وفا شد
ای کز تو همه جفا وفا شد آن عهد و وفای تو کجا شد با روی تو سور شد عزاها بی روی تو سورها عزا شد شد بیقدمت سرا خرابه باز از تو خرابهها سرا شد از دعوت تو فنا شود...