غزل شمارهٔ ۶۸۴ – ز رویت دسته گل میتوان کرد
ز رویت دسته گل میتوان کرد ز زلفت شاخ سنبل میتوان کرد ز قد پرخم من در ره عشق بر آب چشم من پل میتوان کرد ز اشک خون همچون اطلس من براق عشق را جل میتوان کرد ز...
غزل شمارهٔ ۶۸۵ – دل با دل دوست در حنین باشد
دل با دل دوست در حنین باشد گویای خموش همچنین باشد گویم سخن و زبان نجنبانم چون گوش حسود در کمین باشد دانم که زبان و گوش غمازند با دل گویم که دل امین باشد صد...
غزل شمارهٔ ۶۸۶ – ای مطرب جان چو دف به دست آمد
ای مطرب جان چو دف به دست آمد این پرده بزن که یار مست آمد چون چهره نمود آن بت زیبا ماه از سوی چرخ بت پرست آمد ذرات جهان به عشق آن خورشید رقصان ز عدم به سوی هست...
غزل شمارهٔ ۶۸۷ – کی باشد کاین قفس چمن گردد
کی باشد کاین قفس چمن گردد و اندرخور گام و کام من گردد این زهر کشنده انگبین بخشد وین خار خلنده یاسمن گردد آن ماه دو هفته در کنار آید وز غصه حسود ممتحن گردد آن...
غزل شمارهٔ ۶۸۸ – روی تو به رنگریز کان ماند
روی تو به رنگریز کان ماند زلف تو به نقش بند جان ماند گر سایه برگ گل فتد بر تو بر عارض نازکت نشان ماند روزی گذرد ز هجر تو سالی مسکین عاشق چنان جوان ماند دلتنگ...
غزل شمارهٔ ۶۸۹ – دوش از بت من جهان چه میشد
دوش از بت من جهان چه میشد وز ماه من آسمان چه میشد در پیش رخش چه رقص میکرد وز آتش عشق جان چه میشد چشم از نظرش چه مست میگشت وز قند لبش دهان چه میشد از تیر...