غزل شمارهٔ ۶۹۰ – ای عشق که جمله از تو شادند
ای عشق که جمله از تو شادند وز نور تو عاشقان بزادند تو پادشهی و جمله عشاق همرنگ تو پادشه نژادند هر کس که سری و دیدهای داشت دیدند تو را سری نهادند خورشید توی و...
غزل شمارهٔ ۶۹۱ – هر چند که بلبلان گزینند
هر چند که بلبلان گزینند مرغان دگر خمش نشینند خود گیر که خرمنی ندارند نه از خرمن فقر دانه چینند از حلقه برون نهایم ما نیز هر چند که آن شهان نگینند گر ولوله مرا...
غزل شمارهٔ ۶۹۲ – رفتیم بقیه را بقا باد
رفتیم بقیه را بقا باد لابد برود هر آنک او زاد پنگان فلک ندید هرگز طشتی که ز بام درنیفتاد چندین مدوید کاندر این خاک شاگرد همان شدست کاستاد ای خوب مناز کاندر آن...
غزل شمارهٔ ۶۹۳ – جانی که ز نور مصطفی زاد
جانی که ز نور مصطفی زاد با او تو مگو ز داد و بیداد هرگز ماهی سباحت آموخت آزادی جست سرو آزاد خاری که ز گلبن طرب رست گلزار به روی او شود شاد دورست رواقهای شادی...
غزل شمارهٔ ۶۹۴ – آن کز دهن تو رنگ دارد
آن کز دهن تو رنگ دارد انصاف که رزق تنگ دارد وان کس که جدل ببست با تو با عمر عزیز جنگ دارد ماهی که بیافت آب حیوان بر خشک چرا درنگ دارد در آینه عکس قیصر روم گر...
غزل شمارهٔ ۶۷۳ – کسی کز غمزهای صد عقل بندد
کسی کز غمزهای صد عقل بندد گر او بر ما نخندد پس که خندد اگر تسخر کند بر چرخ و خورشید بود انصاف و انصاف آن پسندد دلا میجوش همچون موج دریا که گر دریا بیارامد...